محل تبلیغات شما



عمو محمود اینها رفتن شیراز.

زینب مشهده.

طیبه کربلا و نجف و کاظمین.

زهرا اینها هم میرن باغ پدربزرگش رو هرس کنن.

عمو صادق اینها هم یه ساعت پیش اومدن خداحافظی و با هواپیما رفتن مشهد.عمه و نازنین و مامان بزرگ هم باهاشون رفتن.حسین و خانواده مهناز هم نمیدونمشاید اونا هم باهاشون رفته باشن.

 

 

دلم گرفته.کاش میشد ما هم باهاشون بریم.

کاش میشد ما هم باهاشون بریم مشهد.

دلم یه دل سیر امام رضا میخواد.

دلم یه گوشه ی دنج میخواد.

آخرین بار پنج سال پیش بود که مشهد رفتیم.آخرش هم تلخ شد.

دلم سفر و باهم بودن میخواد.

 

 

مهم ترین دلیلش هم که نتونستیم بریم، بعد از طلبیده نشدن و کم سعادتی،

بی پولی بود در واقع.

 

 

کاش میشد ما هم بریم.{قلب شکسته}

 

http://atshan.ir/wp-content/uploads/2016/11/%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%AE%D8%B7%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%8A-%D8%B4%D8%A8-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B9-2.jpg


بدبختی واگیر ندارد!

ما را ببخشید که بدبختیم.که مشکل داریم.که غم داریم.که بیمار داریم.که دلشکسته و خسته ایم.که تنهاییم.ما را ببخشید که خدا هم صدایمان را نمی شنود!

ببخشیدکه دیدن غصه هایمان ناراحت تان می کند.پوست تان خدایی نکرده چروک می افتد.حال تان برای چند ساعت یا نهایتا چند روزی، بد می شود.ببخشید که این حال هر روز مان است.زندگی مان است.

ببخشید که مزاحم شادی هایتان می شویم.اگر ما هم مثل شما از طاعون بدبختی فرار می کردیم، به این روز نمی افتادیم.اگر ما هم مثل شما غمخوار بودن را بلد نبودیم، اگر ما هم مثل شما بی تفاوتی را تمرین می کردیم، این روزگارمان نبود.

بدبختی ما این بود که با شادی مردم خندیدیم و خیلی بیشتر از آن، خیلی بیشتر از آن، با غم شان گریستیم.بدبختی ما این بود که هرکاری از دست مان برآمد، برای حل مشکلات دیگران انجام دادیم.که غم شان را غم خودمان دانستیم.

.

حق دارید که نمی خواهید بدانید زیر پوست پوسیده ی این خانه چه می گذرد؟.

.

حق دارید که نمی خواهید بدانید دردمان کجاست.و اگر هم اتفاقی دانستید، آن چنان فرار کردید که انگار هرگز همدیگر را نمی شناختیم!

بهانه آوردید که طاقت دیدن ما را در این وضعیت ندارید!

که اگر دوست بودید، اگر قوم و خویش بودید، در وضعیت از این بدتر هم به دل حادثه می زدید و فرشته ی نجات می شدید.

چونان دکتر و پرستار و  آتش نشان و نیروی امدادی که او هم طاقت دیدن زخم و خون و درد و مرگ و بدبختی را ندارد؛ اما برای نجات اندک امید زندگی هم که شده، جانش را کف دستش می گذارد و به دل سخت ترین فجایع می زند.برای نجات آنکه نمی شناسدش!. آنکه حقی به گردنش ندارد!.

اما شما دیدید و دانستید و چشم پوشیدید و رفتید!.

به قبله ای که هر روز به سویش سر به زمین می کوبید قسم!

که کاری از دست تان برمی آمد و دریغ کردید.

دست کم، بودن تان، می توانست دلگرمی باشد.امنیت باشد.خیلی چیزها را تغییر دهد.اما حتی آن را هم دریغ کردید.

که مبادا پوست تان چروک بیفتد.حال تان بد شود.روز تان خراب شود.

می توانستید جلوی یک فاجعه را بگیرید و نگرفتید.

خدا از شما نگذرد.!


دوران دانشگاه، یه همکلاسی دختر داشتم که خیلی نوبر بود! یه دختر شهرستانی که چشم پدر و مادرش رو دور دیده بود و هرکاری دلش میخواست می کرد.تمام وجود و شخصیت خودش رو در جتسیتش خلاصه کرده بود! فقط "زن"بود؛ نه چیز دیگه.زیبا بود؛ اما نه اونقدر که خودش فکر می کرد! خودش رو یه طاووس خوش خرام بهشتی می دید! اما خیلی ها یه شیطان از بهشت رانده شده می دیدن اش.لوندی و دلبری و ناز و عشوه های نه رو به استادی بلد بود.! نمی دونم از کجا و چطوری یاد گرفته بود.اما دل هر مردی رو که می خواست می تونست به دست بیاره! به خصوص علاقه ی عجیبی به مردهای متاهل داشت.توی دانشکده هر پسری که می دونست دوست دختری، نامزدی، معشوقی، چیزی داره، هدفش اون بود! حتی به اساتید هم رحم نمی کرد! همیشه می گفتم فلانی اگه همه ی مردهای دنیا رو هم بهش بدی، سیر نمیشه!!! عجیب عاشق یکی از استادهامون شده بود که تازه از فرانسه برگشته بود و بیست_سی سال ازش بزرگتر بود و حداقل بیست سال بود که ازدواج کرده بود و یه دختر و یه پسر داشت!.تا جایی که من متوجه شدم با این استاد روابطی هم داشت.اون موقع ها مشکلی برام پیش آوردن که دلایل و شواهدی داشتم که کار اونه.برای همین با ترفندهایی سعی کردم ته و توش رو دربیارم که مطمئن شم.و این باعث شد بیشتر و عمیق تر  بشناسمش.من هم می تونستم مثل هر بیننده ی عاقلی، ظاهر عیانش رو ببینم و بگم اس! بی اخلاقه؛ هرجاییه.اصلا شکی توش نیست.می تونستم ضعف ها و عقده های روانی و کمبودهای زندگی شو ببینم که از دیگران پنهان می کرد و همونا ازش همچین شخصیت حریصی ساخته بودن.و می تونستم مثل خودش و معدود دوستانش، غرق قلم و دستنوشته های عاطفی اش که تحت تاثیر فروغ و شاملو و یغما گلرویی و.بود بشم و آوانگارد و عاشق پیشه و مثلا فیمینیست بودن اش رو تحسین کنم.هنوزم می بینم که خیلی ها پست های خاص اش رو توی اینستاگرام می بینن و شیفته ی قلم اش و تفکرات اش میشن و توی ذهن شون ازش یه زن جذاب و متفکر و فیمینیست و مدرن و پیچیده و قهرمان می سازن.حتی لایک و کامنت چندتا از فالورهای خودم هم پای پست هاش دیدم.کسایی که نمی شناسن اش و از نزدیک ندیدنش و نمی دونن سه بار خودکشی کرده؛ اختلال شخصیت مرزی داره؛ چه شیطنت ها و دوبهم زنی ها کرده؛ چه نقشه ها برای دیگران کشیده.چقدر بی ادبه.حقیقت اینه که اون هرچقدر هم طاووس زیبا و خوش خرام و فریبنده ای باشه، هرچقدر هم به اقتضای کارش و فریفتن آدما، روانشناس نکته سنجی باشه، یه آدم بی اخلاقه.بی اخلاقی و هرجایی و با هر کسی بودن و زندگی خراب کردن، افتخار نیست.
کاش بدونه و بدونن که یه زن فیمینیست، تاکید بیش از حد و افراطی بر جنسیتش و ی بودنش نداره و نمیخواد همه ی نداشته هاش رو با و سوءاستفاده از انحناهای بدنش به دست بیاره.فیمینست اون زنیه که هزار جور مصیبت و سختی رو به جون می خره اما تن فروشی نمیکنه؛ اما حاضر نمیشه با چشم و ابرو و ناز و عشوه و فروختن نگی اش، به راحتی به هرچی میخواد برسه.فیمینست اونه که شرف داره؛ که از جنسیتش دفاع و مراقبت میکنه؛ نه اینکه تمام هویت اش جنسیت اش باشه.!


امسال هم یکی از همخونه هام متاهل و عقد کرده اس! در اولین تماس تلفنی هم معلوم بود افاده ایه و گفت چون با همسرش! بیرون بوده، متوجه نشده هزار بار بهش زنگ زدم!!!!! باز هم نامزد بازی و شوهربازی؛ باز هم رفت و آمد مادرشوهر و خواهر شوهر و تک تک اقوام شون، باز هم از زیر کار در رفتن ها برای آرایش کردن و دویدن پیش شوهر!!!! باز هم توقع آوردن شوهرش به خونه.!!! الحمدلله سندس امسال مون هم جور شد!!!!!!!!! خدایا مرسی!
پدر و مادر مشکل دار، آدم را دچار آسیب می کنند. چرا هیچ عشق دوطرفه ای در زندگی ام نداشته ام؟ چرا هرکه را دوست دارم و تمام محبت و توجه ام را به پایش می ریزم، مرا طرد می کند؟ هر وقت مادرم را می بوسیدم، می گفت نبوس! بدم می آید! هر وقت بغلش می کردم یا می خواستم کنارش دراز بکشم، می گفت برو کنار گرمم میشه! باید به زور دستش را می گرفتم و روی سرم می کشیدم تا مرا نوازش کند!! وقتی یک عزیزم یا جانم به من می گفت، از خوشی بال درمی آوردم و روی ابرها می رفتم و با ذوق مرگی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها